در اسلام روابط انسانی و قدرت و مقدار نفوذ تأثیر در رابط انسانی و نقش محبت و احساس در این روابط بسیار بسیار دیده شده است. اما تفاوت عمده و اساسی بین این روابط احساسی و روابط احساسی که در ارتباطات و رسانه های غرب صحبت می شود وجود دارد. در واقع در نظریات مختلف ارتباطی و رسانه ای در غرب آنچه که مورد تأکید بیشتر است و عملاً اجرا میشود تعطیل کردن عقل شخص و برانگیختن احساس بصورت عمیق است. اما در اسلام برانگیختن احساس نیز بر اساس قواعد خاص و مبانی خاص است. دستور داده شده که به انسانها باید احترام گذاشت حداقل به خاطر انسان بودن، مگر انسان بودن فقط به جسم است؟بزرگترین خصیصه انسانی چیست؟ تفکر و احساس پس باید به خاطر این دو به همه انسانها احترام گذاشت. یعنی اگر قرار است مربی احساس مُرتبی را برانگیزد باید بداند و مطمئن باشد که اصل فطرت خداجوی را برانگیخته نه سطح و ظاهر مادی انسانی را، که اگر چنین کرد خواص حیوانیش را پرورش داده است،میبینیم که در نظریات دیگران تمامی سعی و تلاش در قلقلک این نوع احساس است، حتی عشق را نیز به سطحی ترین صورت بیان می کنند. در حالی که در روایت آمده است اگر از این نوع عشق به سراغ کسی آمد و آنرا پنهان کرد و در این حالت از دنیا رفت شهید است.
از امام صادق (ع) در مورد حق مسلمان بر مسلمان سؤال میشود ایشان شش حق را می شمارد اولین آنها اینکه هرچه برای خود می- پسندی برای دیگران بپسند آیا هیچ انسانی می پسندد که او را در هاله ای از احساس منع کنند و به هر جهت که می خواهند، بکشند و اگر مسلمانی حتی با هدف خیر چنین کاری با دیگر مسلمانان کند ،آیا حقوقی از حقوق آنان را ضایع نکرده است. شاید امیرالمومنین (ع) نیز عطای خلافت را به لقایش بخشید زیرا که حتی در این شرایط نیز حاضر نشد دست به سیاست تسخیر و تحمیق مردم بزند تا او را تأیید کنند. در حالیکه میدانیم اگر می خواست می توانست. رسانه دینی اگر قائل به پیروی از چنین بزرگانی است ،باید با شعار شعور به سراغ مخاطب بیاید و البته از شعور و شعارش نیز نباید به نفع بی شعوری استفاده کرد.
طباطبایی
در خبرها آمده بود که : بزودی نخستین شبکه تلویزیونی درباره مرگ در آلمان پخش برنامه هایش را آغاز می کند. اتحادیه ای شامل ???? شرکت کفن و دفن و خانه های سالمندان از این شبکه حمایت می کنند.
این خبر از نفوذ گسترده و کارکرد قدرتمند رسانه تلویزیون حکایت می کند . رسانه ای که در دوران دیجیتال با کمک ماهواره ها هر روز بر نقش خود در زمینه اطلاع رسانی و ساخت و پرداخت افکار عمومی و نفوذ در همه عرصه های زندگی بشر می افزاید و از رقبای خود سبقت می گیرد .
در دنیای ارتباطات و اطلاعات نقش کم نظیر تلویزیون در هدایت و شکل دهی و تسلط بر افکار و اخلاق توده های مردم سهم فراوانی در میزان موفقیت احزاب و سازمان ها و ایدئولوژی ها و مکاتب دارد و به همین دلیل برترین تریبون و منبر برای ارتباط با توده مردم رسانه تلویزیون است .
میزان دسترسی احزاب و سازمان ها به رسانه تلویزیون شاخص مهمی است که می تواند به توسعه سیاسی یک جامعه کمک کند . رسانه دولتی حتی در منصفانه ترین و دموکراتیک ترین حکومت ها نمی تواند زبان و بیان رسا و امینی برای توده مردم و احزاب و سازمان ها باشد خصوصا اگر میان حکومت و سازمان ها و احزاب چالشی جدی در زمینه فعالیت سیاسی برقرار باشد .
در حکومت های کمتر دموکراتیک تقریبا چیزی به نام رسانه ملی وجود ندارد و رسانه دولتی با خاموش کردن صدای مخالفان و با استفاده از رانت دولتی بودن اجازه نفس کشیدن به دیگران را نمی دهد. در چنین حکومتی آرامشی قبرستانی بر فضای جامعه حاکم می شود . اما آنسوی این آرامش دروغین در لایه های پنهان جامعه غریو ها و فریادهایی خاموش وجود دارد که دیر یا زود روزی سر بر می آورند و این سکوت مرگبار قبرستانی را درهم می شکنند .
بهره مندی عموم مردم و سازمان ها و احزاب ( خصوصا احزابی که در چارچوب قانون اساسی به فعالیت می پردازند) از رسانه تلویزیون و راه اندازی شبکه های غیر دولتی و خصوصی حق مسلمی است که مردمان هر کشور دارند و هیچ حکومتی اجازه ندارد با انحصار چنین ابزاری و چنین رسانه قدرتمندی در چنگ خویش دیگران را از این رسانه محروم کند .
محرومیت احزاب و سازمان های قانونمند غیر دولتی از داشتن شبکه های خصوصی تلویزیونی ظلمی آشکار است که نشان دهنده روحیه و شیوه غیر دموکراتیک یک حکومت است . اگر در جهان امروز داشتن اطلاعات و ارتباطات حق مسلمی است که در دایره حقوق انسانی و بشری جای می گیرد و مطبوعات و نشر کتاب و نشریه از مصادیق این حق شمرده می شود داشتن
شبکه های تلویزیونی هم مصداق مهم دیگری از این حق است که نمی توان دیگران را از آن محروم کرد .
بی رقیب بودن رسانه دولتی و ترکتازی آن خصوصا در مصاف با تک و توک مطبوعات مستقل و غیر دولتی نمی تواند تدبیری عادلانه و رفتاری منصفانه محسوب گردد .
در جهان امروز رقابت سازنده در هر فعالیتی می تواند موجب پیشرفت و ترقی گردد و انحصار در هر موردی می تواند سبب فساد و انحطاط شود . درک این حقیقت برای هر عقل سلیمی نه نیازمند برهان است و نه تأملی ژرف ، بلکه با اندک توجه و التفاتی این حقیقت عیان می گردد . این قاعده در امر رسانه و ارتباطات هم صادق است . بدون شک تأسیس و راه اندازی شبکه های خصوصی تلویزیونی می تواند از طریق ایجاد رقابت سالم ، روح و حیات تازه ای به رسانه فعلی ببخشند و آن را از خمودی و رخوت بیرون بیاورند .
تجربه ثابت کرده است که کسانی از رقابت واهمه دارند که به خودشان اعتماد نداشته و یا خلل و ضعف هایی در خود دارند که از عیان شدن آن ها می ترسند و الا اگر به عقیده و استدلال و بیان و مدعای خود اعتماد دارند پس چرا از این رقابت به خود می لرزند.
ممکن است گفته شود مهمترین دلیل مخالفت با راه اندازی شبکه های خصوصی مخالفت صریح قانون اساسی است . در این باره باید گفت اگر به خطا بودن چنین بخشی از قانون که با روح عدالت و مساوات در تناقض است ایمان بیاوریم راه برای اصلاح آن و بازنگری آن هموار می شود اما اگر قرار باشد پشت این نقیصه قانونی سنگر بگیریم و از آن سوءاستفاده کنیم روزی سهمگین
فرا خواهد رسید که طوفانی کور فرصت تجدید و اصلاح را نخواهد داد و دیگر نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان .
به صدر مطلب برمی گردم و این پرسش تلخ را از عقلای منصف می پرسم :
آیا در جهانی که برای امواتش حق داشتن شبکه تلویزیونی به رسمیت شناخته می شود رواست بخش مهمی از یک جامعه زنده و پویا از داشتن این حق محروم باشند ؟